مشاعره

miss.sin · 20/7/20

mahaflaki گفت:
یک روز میایی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر لـ*ـبریزم ولی چشم انتظارت نیستم

من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه

تا باز نوجوان شوم و نو کنم گنـ*ـاه

چون جامه به وقت مصیبت سیه کنند

من موی ز مصیبت پیری کنم سیاه

mahaflaki · 20/7/20

miss.sin گفت:
من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه

تا باز نوجوان شوم و نو کنم گنـ*ـاه

چون جامه به وقت مصیبت سیه کنند

من موی ز مصیبت پیری کنم سیاه

هرچه می‌خواهمت از یاد برم ممکن نیست
من تو را دوست نمی‌دارم اگر بگذاری

miss.sin · 20/7/20

mahaflaki گفت:
هرچه می‌خواهمت از یاد برم ممکن نیست
من تو را دوست نمی‌دارم اگر بگذاری

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم

دولت صحبت آن مونس جان مارا بس

roza · 20/7/20

mahaflaki گفت:
هرچه می‌خواهمت از یاد برم ممکن نیست
من تو را دوست نمی‌دارم اگر بگذاری

یک نفر آمد صدایم کرد و رفت در قفس بودم، رهایم کرد و رفت

mahaflaki · 20/7/20

تلخ است روزگار، مگر با بهانه ای
پیدا کنیم دلخوشی کودکانه ای

roza · 20/7/20

miss.sin گفت:
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم

دولت صحبت آن مونس جان مارا بس

ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرود از یادت

miss.sin · 20/7/20

mahaflaki گفت:
تلخ است روزگار، مگر با بهانه ای
پیدا کنیم دلخوشی کودکانه ای

یك بار هم كه گردنه امن و امان نبود

گرگی به گله می زند و می درد مرا

در این مراقبت چه فریبی است ای تبر

هیزم شكن برای چه می پرورد مرا ؟

roza · 20/7/20

mahaflaki گفت:
تلخ است روزگار، مگر با بهانه ای
پیدا کنیم دلخوشی کودکانه ای

یارب به کمند عشق پا بستم کن

از دامن غیر خودتهی دستم کن

یکباره زاندیشه عقلم برهان

وزباده صاف عشق سر مستم کن

mahaflaki · 20/7/20

تو از کی عاشقی؟! این پرسش آیینه بود از من
خودش از گریه ام فهمید مدت هاست، مدت هاست

miss.sin · 20/7/20

roza گفت:
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرود از یادت

تا برسر دیده جادهندت مردم

چون مردم دیده ترک خود بینی کن

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی