رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
...اصلا باید به آن ها فکر کرد، چون اگر فکرشان را نکنی خطر این هست که آنها را یکی یکی در حافظه پیدا کنی. یعنی باید یک مدتی، یک مدت حسابی، فکرشان را بکنی، هر روز و چندبار در روز، تا وقتی که یک لایه لجن رویشان را بگیرد به طوری که دیگر نتوانی از آن رد بشوی. قاعده کار این است.
☆ رانده شده...
اگر زندگی در عشق هایمان تغییری پدید نیاورد خود بر آن خواهیم شد که چنین کنیم ، یا دستکم چنین وانمود کنیم و از جدایی سخن بگوییم ، از بس که حس میکنیم همه ی عشق ها و همه چیزها بشتاب به سوی پایان در حرکتاند.
☆ در جستجوی زمان از دست رفته
#مارسل_پروست
...و زندگی کردن، ایجاد انگیزه برای زندگی کردن، تبدیل شدن به کس دیگر در وجود خودم، در وجود دیگری. همه ی این ها چه کذایی و ناراست است. حالا فرصت توضیح دادن ندارم. دوباره شروع کردم، اما گام به گام با هدفی دیگر، و دیگر نه به قصد موفقیت، بلکه به قصد شکست و ناکامی. تفاوتی ظریف…
☆مالون_میمیرد...
اگر کسی بخواهد بترکد،
تنها راهش همین است.
جیک نزدن!
فقط لبخند ...
منفجر شدن از زور نفرینهای فروخورده شده،
ترکیدن از خاموشی!
☆متن هایی برای هیچ
#ساموئل_بکت
مشتری: خدا دنیا را ظرف شش روز ساخت، شما شلوار منو شش ماه طولش دادین، خسته نشدین؟
خیاط: ولی آقای عزیز، یک نگاه به دنیا بندازید یک نگاه هم به شلوارتون!
☆ دست آخر
#ساموئل_بکت
...حرف میزند و ما گوش میکنیم. تمام مردم حرف میزنند و گوش میکنند.
همه با هم، من تنها هستم. شاید برای اولین و آخرین بار: تنها حرف میزنم و تنها گوش میدهم. تنهای تنها.
دیگران رفتند و ساکت شدند و عدهای در سکوت آمدند.
من بیرون نیستم. داخلم. در چیزی هستم.
در سکوتِ بیرون!
☆نام_ناپذیر...
⊱ وارفته و بیحال، میان زبالهها سرک میکشیدم،و احتمالا میگفتم زندگی همین است...
برای اینکه بدانم عشق چه معنایی دارد، حاضر بودم حتی عاشق یک بُز هم بشوم!
☆مالوی
#ساموئل_بکت
⊱ من هرگز آرزو نداشتم، هرگز جستجو نکردم،
هرگز تحمل نکردم و هرگز در هیچکاری شرکت نکردم.
هرگز اجازه ندادم دست دشمنانِ ذهن به حواس من برسد.
☆نام_ناپذیر
#ساموئل_بکت
⊱ خسته و تنها نشست. خودش را از بقیه جدا کرده و دور افتاده بود. هیچکسی دور و برش نبود. سرش را به طرف پایین گرفت و به پاهایش نگاه کرد.
همه رفته بودند...
☆همچنان_به_هیچ_وجه
#ساموئل_بکت
⊱ - گوش میکنی به من؟ کسی به من گوش میکنه؟ کسی به من نگاه میکنه؟ کسی اصلاً غصهی من رو میخوره؟
- زاری کردن، این کاریه که من باید با صورتم بکنم؟ بهجای حرف زدن، بهجای اظهار نظر کردن؟
☆بازی
#ساموئل_بکت
⊱ آهسته صحبت کردهام، سرم به کار خودم بوده، همهی روزهای زندگیام، همانطور که برازندهی کسی است که هیچ حرفی برای گفتن ندارد، و هیچ جایی برای رفتن، و طبعاً با دیده شدن یا شنیده شدنِ صدایش نیز هیچچیز بهدست نخواهد آورد...
☆مالون_میمیرد
#ساموئل_بکت