رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وسط درختان بلند قامت درون محوطهی قصر میایستد و دور و اطرافش را نگاهی انداخته و نفس عمیقی میکشد.
چشمانش را بسته و دستانش را کمی بالا میآورد. زمزمه میکند:
- تمرکز کن، تمرکز...
به هر دو نیرویش تمرکز میکند و سعی میکند هر دویشان را استفاده کند، ولی با باز شدن چشمانش، تنها دو گوی سیاه در...
#پارت177
سرم را پایین میگیرم و آب دهانم را قورت میدهم. دستان عرقکردهام را مشت میکنم و با صدای پر از تعجب فریبا که میگوید:
- مگه آرمان معتاد بوده؟
سریع پلهها را طی کرده و خود را در اتاق میاندازم. پشتم را به در تکیه میدهم و همان جا پشت در مینشینم. زانوهایم را بـ*ـغل کرده و پیشانیام را سفت...