لاریسا پوزخند میزند:
- تو و عشق؟
متیس نوک تیز شمشیرش را روی زمین میکشد و نگاهش را نیز به زمین میدهد و میگوید:
- به خاطر عشق نفرین شدم.
سر بلند کرده و نگاهش را به لاریسا میدهد:
- برای این که کنارش باشم، از خودم و خانوادم گذشتم. هر کاری گفت انجام دادم. شدم قاتل دستآموزش.
پوزخند زد و با صدایی...