رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
با فریادی بلند از جا بلند میشود. نفسنفس زنان به درخت مقابلش خیره میشود. چشمانش گشاد شده و موهای مقابل دهانش، با هر بازدم نفسش، تکان میخورد. کمکم به خود میآید و به جای خالی هامان نگاه میکند و با وحشت از جا بلند میشود و دور و اطرافش را نگاه میکند. کابوسش در ذهنش پُررنگ میشود و بیشتر...
#پارت159
اسفندیاری شانه بالا انداخت:
- گفتم الان چندتا لیچار بارش میکنه، ولی اون اصلا بهش محل سگم نداد. یه جورایی اون رو در حدی نمیدید که باهاش دهن به دهن بشه.
اردلان سر تکان میدهد:
- پس با هر کسی که بدونه آدم درستیه، خودمونی میشه.
اسفندیاری همان طور که به سمت در میرفت، جواب داد:
- آره. خوب...