رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
آرامیس لبخند زده و به سمت در ورودی میرود. لاریسا نیز به دنبالش روانه میشود. کنار در ورودی هستند که یک شال حریر روی شانههای آرامیس مینشیند و بازوهای برهنهاش را میپوشاند.
نگاه لاریسا روی دختر کنار آرامیس مینشیند. از لباسهای سادهاش معلوم است یک خدمتگزار است.
آرامیس میگوید:
- مونا شال...
#پارت142
احساس راحتی زیادی میکردم. از این که قرار بود پاک شوم، حس خوبی در وجودم پیچیده بود. انگار حس حقارت مقابل زیبا، یک تلنگر برای بیدار شدنم بود.
سریع به خانه برمیگردم و در اتاق منتظر آمدن پدر میمانم. تا شب به در و دیوار زل میزنم و بلاخره صدایش شنیده میشود. سریع از اتاق بیرون میزنم و...