رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
لاریسا در گلو میخندد و دستانش را دور گردن او حلقه کرده و خود را کمی بالا کشیده و به صورت او زُل میزند:
- اذیت کردنت رو دوست دارم.
هامان به این شیطنت او نگاه میکند و سرجایش میایستد و میگوید:
- کاری نکن بیخیال واران بشم و همینجا کار بدم دستتا.
لاریسا میخندد و صورتش را در فاصلهی یک سانتی...
#پارت130
متعجب، زبانم قفل میکند. من نهال را بخواهم؟ نهالی که برایم همانند خواهر است؟ واقعا دور از عقل است.
- این طور نیست. نهال مثل خواهرمه.
چشمانش را ریز میکند:
- واقعاً؟
سر تکان میدهم. او به سمتم خم میشود و با پوزخند میگوید:
- اگه هم میخواستیش، عمهات قبول نمیکرد. هیچ کس دلش نمیخواد...