رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#پارت105
ماشین را کنار ماشین پدر در بین دو باغچه خشکیده سمت چپ حیاط پارک میکنم. کولهام را برمیدارم و پیاده میشوم. پدر دست در جیب فرو برده و شانههایش را از سرمای زیاد بالا برده است. به سمتش رفته و سلام میکنم.
او لبخند میزند:
- فکر نمیکردم بیای.
لبخند میزنم:
- قول داده بودم.
سر تکان...
هامان با لبخند میگوید:
- خیلی خوشحالم که لاریسا تونست برای یه بار دیگه مادرش رو ببینه.
پارسیس با لبخند سر تکان میدهد و با هم به سمت میز رفته و پشت آن جا میگیرند.
ریتا تمام مدت به لاریسا زل زده و حتی یک قاشق نیز در دهانش نمیگذارد. لاریسا نیز به ریتا چشم دوخته و تمام دلتنگیاش را کم کم رفع...