رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#پارت43
چشمان مرد از خشم گرد صورتش قرمز گشت. دستانش مشت شد و آنقدر فشرد که به لرزش درآمد. همراه با فریادش، به سمت رز بیچاره یورش برد:
- زنیکهی... .
با مشت و لگد به جانش افتاد و صدای فریاد از درد رز در طویله پیچید. دندانهای لاریسا به یکدیگر سابیده شد. خاطرات کتک خوردن خود به دست بچههای هم...
اشکم میچکد و باز عقب میروم و کمرم با در بالکن برخورد میکند. از ترس و لرز حتی نمیتوانستم از جایم بلند شوم و خود را از این شکنجه ناجوانمردانه نجات دهم.
- نمیخوام؛ به خدا نمیخوام. ببرش از اینجا، خواهش میکنم.
مادرم میایستد و لبخندش بزرگ و بزرگتر شده و بعد صدای بلند خندهاش همچون پرتاب موشک...