رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#پارت42
اخمی ریز در بین ابروهایش نشاند و در دل دعا کرد که حدسش کاملاً اشتباه باشد و واران به او علاقهمند نشده باشد.
نگاه از او گرفت و به زنی داد که دست بر روی گلویش گذاشته و اخمی بین ابروهایش نشانده بود.
- اون کیه؟
واران با شنیدن صدایش، نفس عمیقی کشید و کنارش ایستاد. آرام جواب داد:
- همونیه...
عکسالعمل از من گرفته و تمامأ خشک میشوم. چشمانم روی آن گربه ثابت مانده و بغضی بزرگ، در گلویم جا میگیرد؛ بغضی که از وحشت زیاد، نمیتواند بشکند و فقط باعث سوزش وحشتناکی در گلویم میشود.
گربه با آن چشمان سبز رنگش، میو میو کنان به سمتم قدم برمیدارد. صدایش همچون صدای عزرائیل، باعث وحشت بیشترم...