رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
- دامون... همین جاست.
دامون سرش را کمی خم کرد تا بهتر خانهای که مروا اشاره کرده بود را ببیند. ماشین را نگه داشت.
در قرمز رنگ ولی زنگ زدهای روبه رویش بود؛ اما گل هایی در اطراف در قرار داشتند که دور خودشان پیچیده بودند و نمای خانه را با طراوت تر نشان میدادند.
آفتاب سوزان بود اما هوای روستا...
خودش سرش را میچرخاند و به تلویزیون زل میزند. با حرص نگاهم را به تلویزیون میدهم. فیلم عادی در حال پخش شدن بود و خبری از صحنههای ترسناک نبود؛ البته فعلا.
معذب سرجایم جا به جا میشوم. مثل همیشه دوباره بغضی خانهسوز در گلویم جاساز شده و با هر دم و بازدم، بالا و پایین میشود. از این وضعیت پیش...