رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#پارت83
وقتی به خود آمد که من را غرق در خون خود دید و چشمان پشیمان و صورت پر از اشکش در بیمارستان، به من فهماند که خیلی چیزها دیگر برنمیگردند. بعد از آن بود که تمام وقتش را برای خوب شدن حالم گذاشت و نتیجهاش خوب از آب در آمد؛ اگر معتاد شدن اواخرم را در نظر نگیرم.
با صدای اردلان از گذشته بیرون...
چند دقیقه قبل:
لاریسا مبهوت به جای خالی هامان خیره شده بود. چیزی در دلش کم شده و احساس میکرد چیزی را گم کرده است؛ شاید قلب و احساسش را گم کرده بود. سنگینی زیادی را روی قلبش احساس میکرد؛ انگار خروار، خروار، سنگریزه بر روی قلبش ریخته بودند و حالا از سنگینی زیادش، داشت نفس کم میآورد.
با صدای...