رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#صدای_ناله_های_ویولن
#پارت_۱۱۱
هنوز ثانیهای از رفتن مامان نگذشته بود که آوا وارد اتاق شد. با دیدن من که گوشهی اتاق کز کرده بودم ترسید و چند لحظه گنگ نگاهم کرد. جلو آمد و مقابلم، روی دو زانو نشست. دستش را بند شانهام کرد و محکم فشرد.
- الهی قربونت برم، چرا اینجوری میکنی با خودت؟ صورتت چرا...
کسری دستش رو گذاشت رو زانوش و نگاه روبهرو کرد.
دل رو زد به دریا، تصمیم گرفت بگه. هرچه بادا باد:
- ببین هانیه؛ من مدتهاست که به خودمون فکر کردم. من وقتی کنارتم حالم خوبه، خوشحالم، هیجانیم، این چیزی که میگم مال یکی دو روز نیست. خیلیوقته میخوام بهت بگم و فرصتش نمیشه. ببین من نمیخوام این حس...