رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#یوتوپیا
با صدای ریحانه از خواب بیدار شدم و بهش نگاه کردم. موهای بلوندش رو بافته بود و لباس زردش رو پوشیده بود. با لبخند نگاهم میکرد:
- صبح بخیر.
لبخندش بیشتر شد و گفت:
- صبح تو هم بخیر.
با لبخند از تـ*ـخت بلند شدم و مرتبش کردم. با خنده گفت:
- ژاکاو! میخوای با اون لباس پایین بیای؟
به لباس خوابم...
ریحانه سرش رو تکون میده و یکی از اون لباسها رو توی دستش میگیره. پیراهن مشکی که تا زانوهام میاد و روش با تور خیلی زیبا تزئین شده بود:
- نظرت چیه؟
سرم رو تکون دادم و گفتم:
- خیلی قشنگه.
تو این بین یه شلوار دمپا گشاد و شومیزهای رنگی، کراپ و چندتا مانتو، کیف و کفش و همینطور لباسهای خونگی حتی...