...کرد؛ هر روز خدا هم کار میکرد. یک روز نگاهی به دور و بر خودش انداخت، رفت اون پیرهن خواب دانتلش رو که از چهل و پنج سال پیش داشت هیچوقت هم تنش نمیکرد از صندوق درآورد تنش کرد، بعد رو تـ*ـختخواب دراز کشید چشمهاش رو بست گفت بابا رو سپردم دست همهی شما؛ من خستهام ...
☆ گور به گور
#ویلیام_فاکنر