رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
کسری قوطی برف شادی دستش بود و هانیه کیک رو گرفته بود، با لبخند سوال پرسیدم:
- چه خبره اینجا؟
کیان رفت سمت بچهها و کیک رو از هانیه گرفت و سمتم اومد، زل زدم به کیک تا ببینم مناسبتش چیه؛ منکه امروز تولدم نبود!
یه مینی کیک قرمز رنگ که طرح دوتا آدم روش بود.
نگاهم افتاد به کیان تا ببینم چه خبره،...
خندید و نگام کرد:
- خب؛ فکر کنم الانه که لو برم! تقريبا از روز اولی که دیدمت شخصیتت برام جالب بود، نمیدونم چی داشتیا، ولی از طرز رفتارت خوشم اومد، آدم جالبی به نظرم اومدی، خب میدیدمت دیگه؛ به بهانه فرهاد و غزل هم که شده بود هر روز یجوری میکشوندمت کلانتری. خودت که یادته! اینطوری شد که بعد از...
#پارت_۷۳
هوا تاریک بود و آسمان هم پنهان شده بود پشت ابرهایی که همیشه یک دلیل برای گریه داشتند...
دستهای سردش را دور بدنه لیوان حلقه کرد...
داغیاش حس زندگی را در وجودش زنده میکرد...حس امید برای فرداهایی بهتر
برخورد قطرات باران به پنجره صدای ارامش بخشی را ایجاد کرده بود و او در این تابلوی...