رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
کیان با دستاش بازوهام رو گرفت:
- چرا اینجوری شدی تو؟ جاییت درد میکنه؟
ایی چقدر خنگِ!
- خوبم، لطفا ولم کن!
هر دو دستش رو ازم جدا کرد.
یه دستمال از جیب شلوارش برداشت و روی پیشونیم گذاشت:
- الان حالت خوبه؟
سرم رو تکون دادم:
- آره، فقط یه لحظه یاد بابام افتادم.
از جام بلند شدم و دستمال رو...
#مبینا
#پارت_۳۲
افکارم رو خالی از فکرهای پوچ لحاظ کردم و به طرف ماشینم گام برداشتم. خستگی خیلی خوب خودش رو تو بدونم جا کرده بود.
دوست نداشتم به خونه برم... اما جایی جز خونه نمیتونستم برم، بنابراین راهم رو به طرف عمارت کردم کردم.
***
سکوت بود و سکوت و تنها صدای قرچقرچ چیپس و صدای بلد تلویزیون...
#پارت_۳۲
یکی از خدمتکارها با دیدن انبوه جمعیت جلوی در، دوان دوان از پلهها بالا میرود تا به اتاق الیاد میرسد. پشت در، نفس عمیقی میکشد که الیاد به او اجازه ورود میدهد.
الیاد را میبیند که طبق عادت همیشگیاش، صبح زود بر روی صندلی کنار میز کوچک گوشه اتاق، روزنامه میخواند و همراه با آن قهوه...