رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
هم زمان به سمت یکدیگر قدم برداشتند و دستانشان پیچکوار دور یکدیگر حلقه شد و لاریسا نفس عمیقی کشید و از او جدا شد. هامان با لبخند گفت:
- امروز چه خبر بود؟
لاریسا نگاهش در صورتش چرخید. صورتش هنوز مانند کودکیاش بود، اما جاافتادهتر و جذابتر شده بود؛ یک مرد جوان بیست و شش ساله.
شانه بالا انداخت و...
#پارت۴۵
بیل مکانیکی! هیچکی اسم کاملشو نمیدونه، همه به اسم بیل مکانیکی میشناسنش. پیتر در حالی که نسبت به چهرهی بهت زدهی من بی تفاوت بود پاسخ داد:
_بچه جون الان بهترین فکر همینه، تا جایی که من میدونم ویلیام لینکن مدتی که تو سانتاکلارا بود درآمدشو از گاراژ بیل در میآورد؛ لازمه یه سر به بیل...