رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
باز پرسیدم:
- کی؟
نگاه به روبهرو کرد:
- حالا یه نفر.
با لبخند خبیثی نقشهم رو عملی کردم، باید میفهمیدم که کیان هم به مهتاب علاقهای نداره:
- مهتاب؟
با تعجب بهم خیره شد:
- نه بابا مهتاب مثل خواهرِ برام.
پام رو روی زمین کوبیدم مثل بچّهها:
- خُب پس کی، بگو دیگه؟
دستم رو فشار داد:
- دست از...
#مبینا
#پارت_۴۶
فقط میتونم بگم لعنت بهت وحید! لعنت بهت که تنها جز اعصاب خوردی برای من و خانوادهم چیز غیرهای نداری. من نمیدونم مادر سادهی من چطوری به این موجود دلبسته! به سرعت از محوطهی بستهی بیمارستان خروج کردم، با دیدن شادمهر که ایستاده چشمهاش قفل زمین بود سر جام ایست کردم! مگر این مرد...