رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
مهتاب شروع کرد به حرف زدن:
- تو حتی اگه الان هم حالت بد باشه حق داری، حس خیلی بدیه، درک میکنم، من خودم یهبار بهخاطر یه ماموریت تا پای شرافتم رفتم، ولی خداروشکر اتفاقی نیفتاد تا مدتها حالم بد بود. برای همین میگم درکِت میکنم. ولی حواست باشه کسری از این ماجرا خبر نداره، نگی که میره جنازهی...
#مبینا
#پارت_۴۲
از فرط جسارت فرد رو به روم، ابروهام از حس تعجب به بالا پرید. نمیفهمیدم منظورش رو! نمیدونم... شاید هم خودم رو به نفهمی میزدم! در هر قالب از حقیقت، لبخندی نه چندان واقعی روی لـ*ـبهام نشوندم و به چشمهای زمردی شادمهر خیره شدم و چندی بعد، نگاهی به دسته گلهای، گل "رز" نگاهی انداختم...