رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
در باز شد و کسری اومد تو.
با دیدن حال و روزم چهرهاش گرفته شد:
- حالت خوبه افسون؟
دوتا دستم رو محکمتر فشار دادم جلوی دهنم و با شدّت بیشتری گریه کردم، حتی نتونستم جواب کسری رو بدم.
کسری با ناراحتی سرِ تأسف تکون داد و گفت:
- مرتیکهی بیهمهچیز، دلم میخواست اون لحظه یه جوری بزنم تو دهناش که...
#آیناز
#پارت_۴۱
دوست داشتم دست پر برم ولی فرصتی برای فکر کردن و وقت تلف کردن نداشتم. برای همین سریع از میون انبوه لباسهای بهم ریختهی کمد، سریع یک مانتو و شلوار بیرون کشیدم و پوشیدم. اصلا نمیخواستم زمان رو از دست بدم برای همین چند قلم لوازم آرایشیم رو داخل کیفم انداختم تا توی راه دستی به...