رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
با حس دستانی که بر روی صورتش کشیده میشد، لای پلکهایش از هم باز شدند و با یک دختربچه روبهرو شد. صورتش پر بود از کک و مک. صورتی دایرهای و موهایی عسلی داشت. لبخند بزرگش باعث شد چالهای گونهاش نمایان شود و با لحنی شیرین گفت:
- بیدار شدی.
لاریسا به روی دختر شیرین روبهرویش لبخند زد و گفت:
- بله...
#پارت۴۲
صدای نفس های شدت دارش سکوت فضای خوفناک اطرافش را میشکست. درد را از تمام سلول های بدنش حس میکرد؛ حسی فرا تر از یک درد معمولی! انگار تمام اجزای بدنش به او خیـ*ـانت کرده و در عذاب کشیدنش شریک بودند. او با وجود بدن به آتش کشیدهاش هنوز زنده بود! شعلههای آتش روی بدنش قابل رویت بود، ولی او...