رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
...نبوَد رنگ بهاری
پایان همه بودن و ماندن نشود یک دل خُرَم
حرفم همه اینست که بدانی و در ان دام نمانی
اِنقَدَر ماندی و رفتند و به یادت ننشستند
اخرش باز همین است! چه بخواهی چه نخواهی
بیتابی و مهجوری و هفتاد و دو تن مرگ
پایان همه هست همین هیچ و خرابی...
mahaflaki
#عاشقانه_نیست...
...تو من زیستهام
در کنج تنهایی خود شیفتهی شیفتهام
هر دم به شوق دیدنت در را گشاییدم
انگار من همراه تو مهتاب را بـ*ـو*سیدم
فرقیست بین من و تو! این را نمیدانی
رمز دل و قلبم ربودی تو به اسانی
رمز دلت را میدهی لطفا؟ دلم گیر تو است
پاگیر این رمز پر از حرف دل و هیچ تو است
mahaflaki
#رمز...
...| دانلود رمان جدید
درد فراموشی
به او گفتم که هر لحظه مرا یاد تو می باشد
سپاسی گفت و خندید و برفت از راه خاموشی
نگاهی من به آن راهی که او بگذشت از آن کردم
ولی افسوس او دیگر نبود آنجا به تنهایی
نگاه دیگری کردم به قلب اشکی ام اما
دگر من ماندم و این کوچه و درد فراموشی
مریم.ب
#عاشقانه_نیست...
بهترین انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید
مهتاب
به گنـ*ـاه افتادم
تو چه کردی با من؟
می شود لحظه ای از چشم سیاهت دل کند؟
به کجا خواهد رفت،
دل من با این عشق؟
می شود لحظه ای مهتاب بتابد امشب؟
مریم.ب
#عاشقانه_نیست
#مهتاب
...یاد پرواز در ان اوج نشستن را نمیداند
بس که سنگ ها را به رخسارش زده اند
دیگر او امروز راه نیک زیستن را نمیداند
ای عشق حرف تو چیست درین دامگه خراب؟
کبوتر دلمرده ام که عشق ورزیدن را نمیداند
دنبال چه ای؟ حرف محبت، باطل است
او دگر حتی نای فریاد کشیدن را نمیداند
mahaflaki
#نمیداند...
...داشت
پیراهنی از مهر تو بر جای گذاشت
در قلب، تو نادیده نبودی که دل از من نبری
دل تو را از حفظ میخواند اگر بی خبری
چند ماهیست که مه قاصدکی پر نور است
قاصدی بی خبر از یک توی نا مسرور است
جان من دست برید سوی خدا ای دوستان
شایدی دل ز وجودش بشود یک بـ*ـو*ستان
mahaflaki
#دلدار_نادیده...
...تو باور میکنی؟
عطر سرخوش یاس و مریم را تو باور میکنی؟
درد دل های مرا ایا تو از بر میکنی؟
پس چرا فرهاد شیرین را شکایت میکنی؟
به خدا قفل و کلیدم شده ای محرم سر
به هوای دل لیلی تو چطور شک میکنی؟
شعر های من کوچک همه از حرف تو شد
حرف شعر من کوچک را تو باور میکنی؟
mahaflaki
#عاشقانه_نیست...
...هم رد می شوم از این حوالی
باز هم سر می رسد فصل رهایی
باز هم پر می شوم از عطر مریم
باز هم می بینمت در این حوالی
باز هم چشمان تو سوی دو چشمم می رود
باز هم شاخه گلی سمت دو دستم می رود
باز هم گویی سلام اما دو چشمت سر به زیر
با هم می میرم و مس*ت صدایت می شوم
مریم.ب
#عاشقانه_نیست...
...من نیز با خود میبری؟
دیگر نرو، اینجا بمان، همراه تو من بهترم
خوش تر نه ای ایا تو ام؟ حال خوشت را میبری؟
ترسم روی از قلب من، اینبار گر خواهی روی
ترس مرا با رفتنت ایا از این دل میبری؟
مستم از عطر نرگست، از حرف های هر شبت
دلدار من گر بروی، قلبم با خود میبری!
mahaflaki
#هامور_جان
#عاشقانه_نیست