#پارت13
نفس عمیقی کشیدم. به همراه رئیس مطبخ به محل اقامت ملکه حرکت میکردیم. الان بعد از گذشت چند روز با همه صمیمی شدم، الان رئیس مطبخ رو حاجی جون صداش میکنم. اون هم متوجه معنی اسم نمیشه، و کلی غر میزنه، که باید بهش احترام بزارم و درست صداش کنم. به اقامت ملکه نزدیک که شدیم. حاجی جون ایستاد. و به...