خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: پارت13

  1. در حال تایپ رمان انگارین | حوری کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت13 نفس عمیقی کشیدم. به همراه رئیس مطبخ به محل اقامت ملکه حرکت می‌کردیم. الان بعد از گذشت چند روز با همه صمیمی شدم، الان رئیس مطبخ رو حاجی جون صداش میکنم. اون هم متوجه معنی اسم نمیشه، و کلی غر میزنه، که باید بهش احترام بزارم و درست صداش کنم. به اقامت ملکه نزدیک که شدیم. حاجی جون ایستاد. و به...
  2. -FãTéMęH-

    بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

    با قدم‌های نامطمئن به سمت در می‌روم و دستگیره طلایی رنگ را در دست می‌گیرم. کاش می‌شد نمی‌رفتم؛ اما می‌دانستم نتیجه‌اش چه می‌شود. حالا که زیبا مقابل دوست چندین ساله‌اش، خواسته بود پایین روم، حتما باید این کار را می‌کردم؛ وگرنه معلوم نبود باز با چه چیزی مورد آزارم قرار می‌دهد. با یک نفس عمیق،...
  3. Ashly

    در حال تایپ رمان مهره‌های گمشده | Ashly کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت13 سموئل: همیشه از تعطیلات متنفر بودم چون قرار بود اون رو با سه تا آدم احمق سر کنم. می دونی تازه دارم به معنی واقعی یه گرگ همیشه تنهاست و اعتمادی نسبت به دیگر گلش ندارها پی میبرم . کوله کلفت و سنگینم رو روی زمین گذاشتم وسایل کوهنوردی رو از داخلش بیرون کشیدم اگر به خودم بود با سرعت به قیافه...
  4. ~ریحانه رادفر~

    ✺اختصاصی رمان تروما‌ی‌تلخ (جلد اول) | ~ریحانه رادفر~ کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت13 «ترنم» توی ماشین هردو سکوت کردیم. توی افکارم غرق بودم که یه دفعه ماشین توقف کرد و سیاوُش پیاده شد، اومد درو برام باز کرد زیرلـب ازش تشکر کردم و پیاده شدم. نگاهی به تابلوش انداختم. اومده بودیم رستوران تعجب کردم، امّا زیاد بروز ندادم. آخه همیشه تولدهاشون با پارتی فرقی نداشت. منم عادت کرده...
  5. Mounes Hasanpour

    در حال تایپ رمان قعر حقیقت | mounes کاربر انجمن رمان ۹۸

    بهترین سایت رمان نویسی | انجمن رمان98 روز تابستونیتون بخیر! #پارت13 با لبخند فرمان را پیچاندم و بدون نگاهی به پشت سر، خواستم از پارک خارج شوم که ماشینی بوق‌زنان و با سرعت از کنارم رد شد و با داد بهراد که می‌خواست ماشین را نگه دارم، هم‌زمان شد. همان‌طور مات ماندم و بعد تپش قلبم بالا رفت. ناسزایی...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا