رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
کسری رفت سمت یخچال و درش رو باز کرد:
- عالی شد، یخچال خالیه که. حالا شام چی بخوریم؟
کیان جواب داد:
- سلف پایینه، غذا هم رو اتاق دادن.
کسری خوشحال رفت سمت در:
- خب پس بیاید تا لباسامون رو عوض نکردیم بریم بخوریم.
من همونطور که میرفتم سمت اتاق جواب دادم:
- من میلم نمیکشه شماها برید.
کسری دست...
نگاه زشتی بهم انداخت و جامش رو، روی میز گذاشت.
- خفهشو عزیزم؛ هیچیت مثل آدمیزاد نیستها! نهبابا چه نیازی؟ دیگه بیمارستان که رفتی، حسابش هم تصویه کردی، مرخصی هم دادی. پر رو میشن بابا!
لـ*ـبهام رو تر کردم و خمیازهای کشیدم، گفتم:
- جاس، بدنم درد میکنه؛ دیگه اینم حتی بیتاثیره!
و بعد با عصبانیت...
#پارت_۲۶
انجمن رماننویسی| سایت دانلود رمان
الیاد که متوجه نگاه خیره او میشود، از او میخواهد که به طرفش بیاید. آرام به سویش قدم برمیدارد و زمانی که به او میرسد، میخواهد کنارش بنشید که در یک حرکت ناگهانی، او را بر روی پاهایش مینشاند.
متعجب به خود و جایی که نشسته است، خیره میشود و بعد،...