رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
بعد رفتم توی کمد سراغ لباس، یه مانتوی خیلی دخترونهطور و عروسکی بیرون آوردم.
رنگش سبزِ مغزپستهای بود که واقعا دوستش داشتم.
شلوار مشکی کوتاه و تنگم رو با یه شال طرحدار که ترکیبی از رنگ سبز و مشکی بود پوشیدم.
یکی از ادکلنای خوشبوم رو زدم و رفتم جلوی آیینه.
یه تیکه از موهای فرفریم رو کج ریختم...
#پارت_۲۴
چند تار مویی که بر روی پیشانیاش افتاده بود را پشت گوشش میاندازد و کمی، مکث میکند.
نمیداند که باید به مرد ناشناخته روبهرویش، فرصت بدهد یا او و این عمارت تاریک را، تنها بگذارد. چشمانش هر دفعه او را به شک میاندازند.
قهوهای نگاهاش، خالی از هر احساسی هستند و این شک و تردید را، در...