رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
صدای بلندی از عقب بلند میشود، کسی داد میزد:
- صبر کن.
گرگ از حرکت میایستد و ریتا چشمانش را باز میکند. قلبش آنقدر تند میزد که صدایش به گوشش میرسید. گرگ عقب رفت و سرش را پایین آورد. ریتا سریع بر روی زمین نیمخیز شد و نگاهش بر روی گله گرگ مینشیند. اینجا چهخبر بود؟ ترسیده کمی عقب رفت. یک...
#پارت۳۲
قد بلند و نسبتا لاغری داشت، کفش های پاشنه بلندی هم که پوشیده بود به بلندی قدش کمک میکرد. کت و دامن شیری رنگ به تن کرده و موهای مشکی بلند و صافش که تا کمرش میرسید آزادانه اطرافش رها کرده بود. در دست راستش پوشهی آبی رنگی بود که همیشه دست خانم آوانس بود، پوشه را روی میز قرار داد و بعد...