رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
من و کسری اول رفتیم، پشت سرمون هم سرگرد با وسایلا اومد.
کلید انداخت و در رو باز کرد.
سهتامون رفتیم تو اتاق. خدایی اتاق بزرگ و خوبی بود.
توی اتاق خوابش یه تـ*ـخت دو نفره بود و توی یه اتاق دیگهش دو تا تـ*ـخت تکنفره.
رفتم سراغ اتاقی که تـ*ـخت دونفره داشت و بهش زل زدم.
سرگرد که اومد و اتاق رو دید شروع کرد...
#پارت_۲۲
مهران چشمش که به غزل افتاد. تعجب کرد و سیگارش رو زیر پاهاش له کرد. بلند شد و به سمت غزل اومد؛ اما غزل بی اهمیت از کنارش گذشت و به پارکینگ رفت و صدای مهران توی نطفه خفه شد. سوار ماشینش شد و با ریموت دره پارکینگ و باز کرد با سرعت هرچه تمام تر به سمت پیست رفت. و اخر با بیست دقیقه تاخیر به...
#پارت_۲۲
صدای پاهایی میآید و بعد از آن، آخ آشنایی.
از خدا میخواهد که آنچه که فکر میکند، درست نباشد و آرام میچرخد و به پشت سرش نگاه میکند، که عماد خونین را در دستان دو نگهبان، میبیند.
ایرن، دستش را بر روی قلبش میگذارد و او را صدا میزند که به طرفش میچرخد ولی نگهبانها، بیتوجه به دست...