رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
یهکم که گذشت، ثنایی ماشین رو نگه داشت و اول پیاده شد بعد هم در رو برای ما باز کرد.
اول من و سرگرد پیاده شدیم و بعد هم کسری.
نگاهم افتاد به ساختمونی که روبهروش بودیم.
یه هتل آپارتمان خیلی بزرگ و مجلل.
سرگرد دستم رو بلاخره ول کرد و رفت سمت پذیرش تا اتاق بگیره، آخیش!
دستم یه هوایی بخوره...
#پارت_۲۱
الیاس به حال برگشت و با غم داخل اتاقش رفت. بعد از سه سال برگشته بود، هیچ چیز تغییر نکرده بود اگر صد سال هم بر نمیگشت چیزی تغییر نمیکرد.
کنار پنجره ایستاد و پرده رو کنار داد یک دستش رو توی جیبش کرد. به بیرون خیره شد. از اتاقک اخر باغ، دختری با لباسای ورزشیش و کلاه نقاب دار ست ورزشی به...
#پارت_۲۱
دستی به موهای فرش میکشد و در امواجش فرو میبرد که با نگاه خشنش، نچی میکند و دستش را برمیدارد.
نگاه حرصی به گوشی قاب مشکی در دستانش میاندازد و با حسادت میگوید:
-مثلا با من اومدی پارک ولی هی به اون توجه میکنی!
خندهای سر میدهد و حسودی حوالهاش. با دلخوری روی بر میگرداند که پوفی...