رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
لاریسا با تمام خشمش فریاد زد:
- من کالا نیستم که بابتم میخوای پول بدی مردک.
مرد خشمگین یک قدم جلو آمد، اما زن بردهفروش جلویش را گرفت و خندید:
- اجازه بدید خودم ادبش کنم.
با سرش به مردی اشاره زد. لاریسا نگاهش بر روی شلاق در دستش نشست. میخواستند به او شلاق بزنند؟ تنش لرزید. دست مرد بالا رفت و...
#پارت۲۶
از شدت ترس حسابی عرق کرده و یقینا بوی تعفن میدادم. اوضاع خوب نبود، ولی خب دلم هم نمیخواست شبیه بدبخت بیچاره ها به نظر برسم؛ تی شرت مشکی رنگ نسبتا بزرگ با شلوار جین مشکی به تن کردم. لباس پدرم را به گیره آویزان کرده و داخل کمد گذاشتم، در کمد که بسته شد نگاهم با دختری به ظاهر شلخته و...