رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
عصبی شدم از تصمیمهای زورکی و دیکتاتوریش:
- بعد ببخشید اینهمه دروغ جایزه؟
پوزخندی زدم و تکرار کردم:
- زن و شوهر! چه غلطا!
سرگرد به زورجلوی خندهش رو گرفت و سر تأسفی تکون داد و تکیه داد به صندلی.
فکر کنم میخواست بخوابه. منم با اخم نگاهم رو ازش گرفتم و پشت چشمی نازک کردم.
کسری آروم خندید:
-...
#پارت_۱۹
اقا رضا با گیجی نگاهش کرد.
- اقا کاری دارید!؟
الیاس با تک خنده ای که همیشه صورتش و چند برابر جذاب میکرد گفت:
- دست شما درد نکنه دیگه.
اقا رضا که هنوز هم الیاس رو نشناخته بود گیج نگاهش کرد. اخه صورت الیاس جا افتاده تر شده بود، اون هم با ریش و سیبیل! کسی تا به حال الیاس رو اینطوری ندیده...
#پارت_۱۹
بعد از اینکه، مطمئن میشود که کسی او را نمیبیند، کفشهای پاشنه بلندش را در میآورد و گوشهای میاندازد.
دنبالهی دامنش را میگیرد و به دنبال عماد میرود.
عماد نردهی طلایی را گرفته بود و آرام از پلههای مرمر بالا میرفت؛ بعد از اینکه عماد از جلوی چشمانش محو میشود، دنبالش میرود ولی...