رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
به هیچکس راجع به این قضیه که دارم با کی و برای چی میرم بندرعباس نگفته بودم.
به همه گفتم یه سمینار اونجاست و منم مجبورم که برم. حتی وقتی به مامانم زنگ زدم هم چیزی نگفتم.
روی یکی از صندلیها نشستم و با چشم دنبال سرگرد گشتم، خبری ازش نبود. انگار هنوز نیومده بود.
از اون دور دو تا پسر دیدم که...
#پارت_۱۸
الیاس در جواب اون حجم از شادی تک لبخندی زد و گفت:
-ممنون. دو سه ساعتی میشه.
مهران از پشت یکی از دستگاه ها بلند شد:
-پس اینجا چرا نمیای؟
الیاس پوف صداداری کرد:
- نه اونجا نمیتونم. تو بیا ببینمت.
مهران با لحن لوده ای ادامه داد.
- غلط کردی. پاشو بیا ببینم محمود خان بفهمه اومدی و عمارت...
#پارت_۱۸
کمی نزدیک میشود و نیم نگاهی به زیور و زن مو طلایی که کنارش نشسته بود و خیره آنها شده بودند، میاندازد و با صدای کنترل شده و پر از حرصی میگوید:
-بس کن عماد؛ گذشتهها گذشته؛ من الان ازدواج کردم
و به حلقهاش اشاره میکند.
عماد دستش را بر روی صورتش میگذارد و خیره چشمانش میشود. ناباور...