رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
از همانجا دروازه و دیوارهای بلند شهر را میدید. به احتمال زیاد به سادگی اجازه ورود به او نمیدادند. باید راهی دیگر پیدا میکرد. نگاهش را اطراف چرخاند و مسیرش را عوض کرد. کنار دیوار ایستاد. با دروازه فاصله داشت و نمیتوانستند او را ببینند.
خم شد و یک آبراهه را دید، همانطور که حدسش را میزد...
#پارت۲۵
پیراهن رنگ روشن و ساحلی که پوشیده بود به موهای بلوند و بلندش میآمد. احساس میکردم تمام احساس ترس و تنفری که داشتم یکجا جمع شده بودند و در حال فوران بودند. میگن بدترین نفرین دنیا اینه که نسبت به اون فرد بی تفاوت باشی، میگن خیلی درد آوره که کسی که دوسش داری بهت بی تفاوت باشه؛ من تمام...