رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
با تعجب بهش خیره شدم. این چی داشت میگفت؟
آروم زمزمه کردم:
- تیم؟
سرش رو تکون داد و گفت:
- خب، یه ماموریت پیشرو داریم که احتمالا طولانی و خطرناک باشه، مافوقم بهم دستور داده تا همراه خودمون یه پزشک هم ببریم. خب منم تنها پزشکی که میشناسم تویی! به حرفهای بودنت شک ندارم، تو...
یکم مکث کرد و...
#پارت_۱۶
-فکر میکنی همه چیز تموم شده نه؟! اشتباه نکن همه چیز تازه شروع شده جنگ اصلی تازه شروع شده، میدونی که پا پس نمیکشم. میدونی که میتونم! این بازی تموم میشه اما اخرش جوری میشه که من میگم. از اینده خبری ندارم؛ اما می سازمش و هدایتش میکنم. اونجوری که میخوام می سازمش اینده رو من میسازم. تمام...
#پارت_۱۶
پریناز جعبه کوچک مخملی بنفشی که دور درش طلایی بود را به او میدهد که درش را باز میکند؛ ایرن به حلقه و پشت حلقه قشنگی که داخلش برق میزد، خیره میشود؛ انگشتر آرزوهایش بود.
حلقه را در انگشتش میاندازد.
دست بزرگ و مردانهاش را میگیرد و به جای خالی انگشتر عقیق مشکی رنگی که مربعی شکل...