رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
...-راه نمیای نه؟
صداش از پشت سرم انرژیم رو تخلیه کرد. سرم رو به چوب قهوه ای رنگ در چسبوندم.
- کمک...توروخدا. یکی کمکم کنه...
#شبیخوننیرنگ
#پارت۲۳
سعی کردم از لحن خشن و صدای بلندش نلرزم ولی چندان موفق نبودم. تموم تنم اتوماتیکوار میلرزید که از چشم تیزبین و ثابت مونده روی من دور نموند.
لعنتی...
چه راحت اعتماد و امید یک دختر بچه را درهم شکسته و عین خیالش نبود.
زن نگاهش سمت او چرخید و چشمانش درخشید. به سمتش قدم برداشت و ناخن بلندش را زیر چانه لاریسا گذاشت و سرش را بالاتر آورد. لاریسا با نفرت نگاهش کرد. از آن زن نفرت پیدا کرده بود. از همه انسانهای عالم نفرت داشت. از همه انسانهایی که به...
#پارت۲۳
در حالی که دخترک فقط دو متر با راهبهها فاصله داشت متوقف شد. حال دیگر اشک از چشمان راهبهها جاری بود، و ترس در بند بند وجود من هم رخنه کرده بود، یقینا این دیگر توهم نبود، جان افرادی در خطر است و از کسی کاری ساخته نیست. با دهان باز به راهبهای که پاهایش از زمین فاصله گرفته بود و صدای ترق...