رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#شبیخوننیرنگ
#پارت۱۶
از امروز دیگه حوصلهی زندگی کردن ندارم. همهاش تقصیر من بود؛ اگه راضی نمیشدم برن، اینجوری نمیشد.
امروز هم مثل خیلی از روزهای دیگه با اصرار عمو به کارخونه رفتم. اداره کردن کارخونهای که بابا ادارهاش میکرد برام سخت بود. اما طبق خواستهاش امور کارخونه رو به دست گرفتم. هوای...
جرج ریزه میزه نیز سمت دیگرش را میگیرد و با احتیاط بیرون میروند. با دیدن آن مرد گنده بیهوش، با تعجب نگاهش روی دوستانش میچرخد. جرج با خنده میگوید:
- باید از ریتا تشکر کنی، اون بود که نوشیدنی درست کرد.
ریتا؟ مادر لاریسا؟ به کمک دوستانش از حصار گذشته و از چند کوچه میگذرند. به یک گاری و یک شخص...
#پارت۱۶
بعد از کلی فرار و گریز، هر دو نفس زنان روی نیمکت پارک کوچک و قدیمی شهر که کمی کثیف بود، نشستیم. حوض وسط پارک لبریز بود از آب راکد و تیره رنگ که خبر از مانده بودن آب داشت؛ درختان تنومند و بزرگی که افرادی را زیر سایه های بزرگ خود پناه داده بودند، بیشترین جلوهی پارک را دارا بود. برگ های...