خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: پارت۱۵

  1. pishi

    در حال تایپ رمان دل‌کاو | pishi کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت۱۵ متعجب پرسیدم: - من؟ بله شمایی گفت که ادامه دادم: - نه کی همچین حرفی زده؟ من منی کرد و گفت: - خب دخترخاله‌ی عزیزمون، کیمیا. دستی تو موهام کشیدم و پرسیدم: - چه حرف مفتی زده زنیکه اسکل؟ متعجب پرسید: - اوه، حالا چرا اسکل؟ مشکلی داری باهاش؟ کلافه پوفی کشیدم و گفتم: - آره یه اتفاقایی افتاده که...
  2. hdis

    در حال تایپ رمان شبیخون نیرنگ | hdis کاربر انجمن‌ رمان ۹۸

    #شبیخون‌نیرنگ #پارت۱۵ صبح با زنگ‌های پی‌درپی در خونه از خواب بیدار شدم؛ گیج و منگ به اطراف نگاه کردم. توی اتاق مشترک‌شون خوابیده بودم. از جا بلند شدم. قاب عکسی که از دستم افتاده بود رو برداشتم و نگاه سرسری بهش انداختم و بـ*ـو*سه‌ای به روی عکس‌شون زدم. کمی گردنم رو چرخوندم که درد عمیقی گرفت. آخی...
  3. adrina_m25

    در حال تایپ رمان نیهان | adrina_m25 کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت۱۵ کیارش در حالی که چهره‌اش از درد در هم گره خورده بود با ناله گفت: - دستم بدجور درد می‌کنه، دیگه نمی‌تونم تحمل کنم. با قیافه‌ای نگران به سمته صندلی‌اش مایل شدم و در همان حال دستش رو گرفتم، بعد رو کردم به اون پسره و با عجز و التماس خیره شدم تو چشماش و بهش گفتم: - اگه امکان داره تندتر...
  4. -FãTéMęH-

    رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

    لبان و گلویش خشک شده و معده‌اش از گرسنگی دادش بلند شده بود. بغضی بزرگی در گلویش چنگ انداخت. نمی‌خواست گریه کند. نمی‌خواست ضعیف باشد. صدایی در ذهنش چرخید: - تو همیشه ضعیفی. سرش را به چپ و راست تکان داد: - نه من ضعیف نیستم، نیستم. صدا بلندتر شد: - چرا، تو ضعیفی. سرش را بلند کرد و داد زد: - ضعیف...
  5. در حال تایپ رمان بازماندگان لاماستو | N*M*M و Malekpour کاربران انجمن رمان ۹۸

    #پارت۱۵ سرم را به سمت مادر بزرگ چرخاندم و گفتم: _ مامان بزرگ میشه بریم؟ من امروز تمرین داشتم و واقعا خستم. _ استر امشب پیش من بمون، فردا ادوارد میرسونتت. لبخندی به لارا زدم، تشکر کردم و گفتم: _ پیشنهاد خوبیه ولی من خونه‌ی خودم راحت ترم. مادر بزرگ با حرف من بلند شد و بعد از تشکر از خانه‌ی آنها...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا