رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
ناراحت برگشتم به سمتش، چرا ساکت بود و حرفی نمیزد؟
- من، من واقعا متاسفم جناب سرگرد.
آروم بود:
- مشکلی نیست. فقط یه چیزی خانوم شکیبا؛ راجع به این مسئلهای که باهاتون صحبت کردم فعلا به کسی چیزی نگید، لطفا بین خودمون بمونه تا تحقیقاتم رو شروع کنم.
سرمو تکون دادم:
- بله حتما؛ خیالتون راحت حواسم...
#پارت_۱۰
مسیرش و عوض کرد و به سمت پرتگاه امید راه افتاد. "پرتگاه امید" اسمی که با آسا برای پاتوقشون گذاشته بودن.
رسید. ماشین و همونجا رها کرد و لبه پرتگاه ایستاد و به تهش نگاهی انداخت. این پرتگاه بهش امید میداد. صداش میزد میگفت "اگه جرعت داری یه قدم دیگه بردار. اونوقت که توی هوا دست و پا میزنی...
#پارت_۱۰
-با من امری داشتید؟
سیگار را دوباره به دهانش نزدیک میکند و پک عمیقی میزند و دود آن را به شیشه پنجره بلندی که روبه درختان سر سبز بود، میزند و بیآنکه بچرخد میپرسد:
-کاری که چند روز پیش بهت گفتم رو انجام دادی؟
بله او را که میشنود، از پنجره با پردههای مشکی فاصله میگیرد و به فرد...