رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#پارت_سیزدهم
#نیمه_تاریک_آزادی
- خوب... سر شیفتام دیگه.
امیر با نفسی آسوده بقچه را از دست نازنین گرفته و با جرقه زدن چیزی در ذهنش سریع میپرسد.
- کجا قراره بری؟
نازنین دستان لرزان از هیجاناش را درهم قفل میکند.
- بیمارستان مرکزی همونیکه...
امیر میان کلامش میپرد.
- آهان فهمیدم کدوم...
#صدای_ناله_های_ویولن
#پارت_سیزدهم
سرم را بالا گرفتم و با دیدن آوا پشت سرم با عصبانیت و غضب گفتم:
- برو بیرون آوا اصلا حال و حوصله ندارم.
برعکس حرفم عمل کرد. کنارم نشست و با مهربانی گفت:
- آهو کوچولوی من خیلی قشنگ ویولن میزنی قوربونت برم.
چپ چپ نگاهش کردم. او همیشه همینطور بود، هرگاه من در اوج...
#پارت_سیزدهم
سحر هم به تکون دادن سرش اکتفا کرد.
همینطور که به طرف در حرکت میکردم، به این فکر میکردم که اصلا توقع نداشتم سحر به این زودی بعد از اتفاقات دیشب از خواب بلند بشه؛ اما خب بازم خوشحالم که حالش خوبه.
دیگه ذهنم رو درگیر نکردم و سریع از پله ها پایین رفتم و به سمت پذیرایی حرکت کردم...