خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: شکلات‌داغ

  1. ~ریحانه رادفر~

    در حال تایپ رمان شکلات‌ داغ (جلد اول) | ~Reihaneh Radfar~ کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...تکیه دادم و سر خوردم و روی زمین نشستم. صورتم را با دستام پوشش دادم و آهنگ‌های مختلفی را در ذهنم پلی می‌کردم تا صدای مغزم را نشنونم. دیوانه شده بودم و این از رفتارم معلوم بود! خود نمی‌دانستم با چه راه و روشی زمان را به عقب بازگردانم؛ فقط می‌دانستم از خدا همین‌ را می‌خواهم! #شکلات‌داغ...
  2. ~ریحانه رادفر~

    در حال تایپ رمان شکلات‌ داغ (جلد اول) | ~Reihaneh Radfar~ کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...صاف کرد و جلوی آینه ایستاد. از پشت سر نگاهی بهش انداختم، از داخل آینه نگاه همراه با شیطنت به من انداخت و با لبخند ریزی گفت: - اَی اَی به چی نگاه می‌کنی بی‌حیا؟ برم به پری بگم داری چش چرونی می‌کنی؟ ناخودآگاه با شنیدن اسمش، چینی به صورتم دادم و با حالت چندشی رخ از او گرفتم. #شکلات‌داغ #ریحانه‌رادفر
  3. ~ریحانه رادفر~

    در حال تایپ رمان شکلات‌ داغ (جلد اول) | ~Reihaneh Radfar~ کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...اما می‌خندد و با دست‌ چپ‌ش با او خداحافظی می‌کند. - خداحافظ دروغگوی دوست داشتنی! و خود را به دست باد می‌سپارد. سقوط می‌کند و صدای برخورد و ترکیدن سرش موج می‌اندازد میان سکوت ظلمات شب! می‌رسد! دور نیست آن شبِ تار که جان دادن آن سایه‌ی یاقوت نشان را بنگریم! *** *آماج: هدف #شکلات‌داغ #ریحانه‌رادفر
  4. ~ریحانه رادفر~

    در حال تایپ رمان شکلات‌ داغ (جلد اول) | ~Reihaneh Radfar~ کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...صدای برخورد پتک با زمین بلند می‌شود. خنده‌ی هیستریکی سر می‌دهم و دستانم را به هم می‌کوبم. افشین مستانه خنده‌ای سر می‌دهد و خالد پوف کشداری می‌کشد: - اَه، خطا زدی که.. دوباره بزن! سپهر دوباره پُتک را بالا می‌برد و همزمان افشین با خباثت می‌گوید: - این دفعه سرش رو بزن! *** #شکلات‌داغ #ریحانه‌رادفر
  5. ~ریحانه رادفر~

    در حال تایپ رمان شکلات‌ داغ (جلد اول) | ~Reihaneh Radfar~ کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...ترس گشاد می‌شود. بی‌توجه به آن دو خونسرد ادامه‌ی حرفم را می‌گویم: - این دو سه ماه اخیر خبرش رسید که داری زیر آبی میری؛ به جایی رسیدی که سرپیچی می‌کردی و.. می‌خواستی من رو از عبدللهی نامی بترسونی؟ سرش را به چپ و راست تکان می‌دهد. - غلط کردم، اشتباه کردم؛ شما بزرگی کن ببخش! #شکلات‌داغ...
  6. ~ریحانه رادفر~

    در حال تایپ رمان شکلات‌ داغ (جلد اول) | ~Reihaneh Radfar~ کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...یا این‌که غریبگی واگیر دارد؟ چقدر گفتم مراقب خودت و عشق من باش؟ خسته‌م؛ قد تمام دنیا خسته‌م! آشنایی‌مان درست نبوده و نیست! هیچ‌وقت نبود! #شکلات‌داغ #ریحانه‌رادفر پی‌نوشت: به زمان‌ها و تاریخ‌ها و مکان‌ها توجه کنید. نقش به سزایی در روند داستان دارند. امیدوارم لـ*ـذت ببرید.:aiwan_light_give_rose:
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا