رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
...تکیه دادم و سر خوردم و روی زمین نشستم. صورتم را با دستام پوشش دادم و آهنگهای مختلفی را در ذهنم پلی میکردم تا صدای مغزم را نشنونم.
دیوانه شده بودم و این از رفتارم معلوم بود! خود نمیدانستم با چه راه و روشی زمان را به عقب بازگردانم؛ فقط میدانستم از خدا همین را میخواهم!
#شکلاتداغ...
...صاف کرد و جلوی آینه ایستاد. از پشت سر نگاهی بهش انداختم، از داخل آینه نگاه همراه با شیطنت به من انداخت و با لبخند ریزی گفت:
- اَی اَی به چی نگاه میکنی بیحیا؟ برم به پری بگم داری چش چرونی میکنی؟
ناخودآگاه با شنیدن اسمش، چینی به صورتم دادم و با حالت چندشی رخ از او گرفتم.
#شکلاتداغ
#ریحانهرادفر
...اما میخندد و با دست چپش با او خداحافظی میکند.
- خداحافظ دروغگوی دوست داشتنی!
و خود را به دست باد میسپارد. سقوط میکند و صدای برخورد و ترکیدن سرش موج میاندازد میان سکوت ظلمات شب!
میرسد! دور نیست آن شبِ تار که جان دادن آن سایهی یاقوت نشان را بنگریم!
***
*آماج: هدف
#شکلاتداغ
#ریحانهرادفر
...صدای برخورد پتک با زمین بلند میشود. خندهی هیستریکی سر میدهم و دستانم را به هم میکوبم. افشین مستانه خندهای سر میدهد و خالد پوف کشداری میکشد:
- اَه، خطا زدی که.. دوباره بزن!
سپهر دوباره پُتک را بالا میبرد و همزمان افشین با خباثت میگوید:
- این دفعه سرش رو بزن!
***
#شکلاتداغ
#ریحانهرادفر
...ترس گشاد میشود. بیتوجه به آن دو خونسرد ادامهی حرفم را میگویم:
- این دو سه ماه اخیر خبرش رسید که داری زیر آبی میری؛ به جایی رسیدی که سرپیچی میکردی و.. میخواستی من رو از عبدللهی نامی بترسونی؟
سرش را به چپ و راست تکان میدهد.
- غلط کردم، اشتباه کردم؛ شما بزرگی کن ببخش!
#شکلاتداغ...
...یا اینکه غریبگی واگیر دارد؟
چقدر گفتم مراقب خودت و عشق من باش؟
خستهم؛
قد تمام دنیا خستهم!
آشناییمان درست نبوده و نیست!
هیچوقت نبود!
#شکلاتداغ
#ریحانهرادفر
پینوشت: به زمانها و تاریخها و مکانها توجه کنید. نقش به سزایی در روند داستان دارند. امیدوارم لـ*ـذت ببرید.:aiwan_light_give_rose: