رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
لـ*ـبهایم را محکم بر روی یکدیگر میفشارم و ناخنهایم را در کف دستانم فرو میکنم؛ دستانی که در جیب پالتو کرمی رنگم پنهان شده بودند. نگاهم مداوم در بین دانشجویان، در حرکت است تا کسی را که میخواهم بیابم.
نزدیک به ظهر بود و با این حال خورشید در آسمان، قادر نبود سرمای آذرماه را شکست بدهد و گرمای خود...
#پارت33
وارد عمارت شدم. داخل سالن اصلی تلویزیون روشن بود و پدرم روی کاناپه نشسته بود و نگاهش معطوف تلویزیون بود. به سمت پلهها قدم برداشتم که مادرم از آشپزخونه بیرون آمد. لبای خشک شدهام را با زبانتر کردم و لبخندی مصنوعی روی لبانم نشاندم:
- سلام مامان جونم!
لبخند دلنشینی زد و گفت:
- سلام به...