رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#پارت21
تن باریک و لجزش را روی زمین خاکی کشید و بین حیوانات حرکت کرد. بدنش گویی بزرگ شدهی یک رگ از تن یک موجود زنده باشد.
سرش را که تنها یک چشم بزرگ زرد رنگ بود، بالا آورد و همانند یک مار تکان داد. در مقابل چشمان از حدقه بیرون زدهی واران، دهانی که با چشم دیده نمیشد را باز کرد و دندانهای...
نگاهم به روی دنیا مینشیند. پا رو پا انداخته و با لبخند نگاهم میکرد. واقعا نمیدانستم چرا مثل کنه به من چسبیده بود. به نظرم کلاس نقاشی هم یک بهانه میآمد که بتواند بیشتر دور و بر من باشد؛ اما دلیلش را نمیدانستم. نه آن قدر خوشقیافه و جذاب بودم که دلیلی برای نزدیکی او باشد و نه اخلاق درست و...
#پارت21
با رسیدنما رها و امیرعلی به همراه چکامه از ماشینشون پیاده شدند. تا چشمهاشون به من افتاد، رها سوتی زد و گفت:
- براوُ ترانه، عین هلو شدی. حال میده یه لقمه چپت کنم.
حالتی ترسیده به خودم گرفتم و گفتم:
- رها دارم ازت میترسمها.
صورتش را مچاله کرد و گفت:
- برو گمشو.
از در رستوران که رفتیم...