رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
پدرم لبخند زده و میگوید:
- خدا رو شکر، همه چی عالیه.
فریبا لبخند میزند و همان موقع دنیا و زیبا نیز پیدایشان شده و دنیا میوهخوری و بشقابها را روی میز میگذارد و کنار مادرش جا میگیرد. پدرم با لبخند رو به دنیا میپرسد:
- با درسات چطوری دنیا خانم؟
دنیا لـ*ـبهایش کش آمده و میگوید:
- سخته خوب؛ ولی...
#پارت15
....
سلنا :
از صبح یه احساس بد دارم احساس می کنم قراره یه اتفاق بد بیوفته این حس مثل اون روزه که مادرم رو بـ*ـغل کردم یه حس مبهم مثل درد توی دلم، اشکی از چشمم چکید.
یعنی قراره چه اتفاقی بیوفته ؟
از تـ*ـخت بلند شدم وقتش بود که از سانی و اریک خداحافظی کنم!
ولی قبل از اینکه به جای دیگه از خونه...
#پارت15
استاد رو کرد به رها و گفت:
- توضیحی واسه این کارتون دارید؟
رها با صدایی که به زور شنیده میشد گفت:
- استاد..
و حرفش رو ادامه نداد.
استاد دفترش را باز کرد و بیحوصله گفت:
- اسمتون؟
رها هیچی نگفت، انگار که به دهانش قفل زده باشند.
استاد رو کرد به بچهها گفت:
- اسم این خانم چیه؟
صدایی از...