خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: پارت۱۴

  1. pishi

    در حال تایپ رمان دل‌کاو | pishi کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت۱۴ خندید و پرسید: - واقعا؟ نمی‌دونستم اسمم رو شما انتخاب کردی. ابرویی بالا دادم و پرسیدم: - پس فکر کردی چرا اسمت تکه؟ سلیقه آقا آرتاست دیگه. اوهومی گفت و دلخور پرسید: - چرا انقدر کم پیدا شدی؟ قبلا چقدر خوش می‌گذشت آخر هفته‌ها اصلا خونه نمی‌موندیم. یا کوه بودیم یا بیرون بودیم یا چالوس. سری...
  2. hdis

    در حال تایپ رمان شبیخون نیرنگ | hdis کاربر انجمن‌ رمان ۹۸

    #شبیخون‌نیرنگ #پارت۱۴ من موندم و خونه‌ای که تا یه ماه پیش یه خونواده‌ی شاد و خوشبخت سه نفره بودیم. خونه به اون بزرگی با همه وسایلاش برام ترسناک و تنگ بود. گوشه‌گوشه خونه، بوی مامان و بابا رو می‌داد. حالم رو توی اون دقیقه‌ نمی‌تونم توصیف کنم. بغض با همه‌ی وجودش به گلوم چنگ انداخت. پاهام سست شدن...
  3. adrina_m25

    در حال تایپ رمان نیهان | adrina_m25 کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت۱۴ بی‌اختیار سیل اشک از چشمام جاری شد، اخه اینجا من جز کیارش کسی رو نداشتم، به نوعی جزئی از خانوادم محسوب می‌شد؛ اگه چیزیش می‌شد من تو این کشور غریب تنهایی باید چیکار می‌کردم. پسره وقتی دید من دارم گریه می‌کنم اومد کنارم و بدون کلمه‌ای حرف دستمالی را به سمتم دراز کرد، دستمال رو ازش گرفتم و...
  4. -FãTéMęH-

    رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

    لاریسا آرام سرش را تکان می‌دهد. ریتا با بغض ادامه می‌دهد: - یه قبیله نزدیک خودمون وجود داره، زیاد دور نیست. باید خودت رو به اون‌جا برسونی تا زنده بمونی. دستش را می‌فشارد و ادامه می‌دهد: - از راه خارج نشو و علامت‌ها رو دنبال کن. لاریسا سرش را تکان می‌دهد. ریتا با بغض می‌گوید: - تمشک‌های وحشی...
  5. در حال تایپ رمان بازماندگان لاماستو | N*M*M و Malekpour کاربران انجمن رمان ۹۸

    #پارت۱۴ سرم را به نشانه ی تفهیم تکان دادم و گفتم: _ واو خیلی جالب بود؛ نمی دونستم با چنین ملکه ی بی رحمی هم اسم هستم. من دیگه برم! _ صبر کن میرسونمت. _نه میخوام پیاده برم. با تکان دادن دستم از او خداحافظی کردم و از کافه بیرون زدم. آرام می‌دویدم، از سوپرمارکت سر خیابان آب سردی خریدم بلکه کمی از...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا