رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#پارت_51
از ته قلبش میخواست...این روزها به شدت به یک دوست احتیاج داشت تا محرم اسرارش شود...تا بیآنکه خجالت بکشد اشک بریزد و سرش را روی شانههایش بگذارد و از بدی دنیا گله کند
- اخه ...
- الکی بهونه نیارین.
***
برای آخرین بار به خودش در آیینه نگاه کرد و چند پاف عطر به گردن و مچ دستهایش زد
تمام...
با خستگی روی صندلی کافی شاپ ولو میشم و به مردم نگاه میکنم که با تعجب بهم نگاه میکردن.
با حرص دوباره به خودم نگاه میکنم، اما هیچ ایرادی نمیبینم.
به سمت ارشام برمیگردم که میبینم داره سفارشامون رو میاره با خوشحالی گندهترین بستنی رو ازش میگیرم. بستنیهارو بین پسرا پخش میکنه و کنارم میشینه.
هممون...
پریا
بلخره فیلم تموم شد.
به سمت ارشام و امیر برمیگردم که میبینم عین دوتا پسر خوب، نشستن یه گوشه، حرف میزنن.
احتمالا راجب شرکته چون؛ ارشام خیلی جدی داره به حرفهای امیر گوش میده.
به سمت آشپزخونه میرم تا یه چیزی بیارم بخوریم.
صدام رو روی سرم میندازم و داد میزنم.
-چی میخورین بیارم؟ اب، قهوه، شربت،...
#پارت_51
#رویای_قاصدک
خاله لیلا -مگه بد میگم؟ خب بعد از تعطیلات عید هم میشه رفت عید دیدنی با سرکار رفتن شما تداخلی نداره اما حیف نیست تعطیلات عید رو تا لنگ ظهر بخوابیم و شبم از خونه در بیایم باز بریم تو خونه یکی دیگه. لطفش کجاس؟ خسته شدیم به خدا دلم تنوع میخواد.
مامان-اره بخدا ما هم واسه همین...