رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#پارت_49
دستهایش را پیچاند دور تنش و سرش را روی زانویش گذاشت.
- نمیخواین بیاین تو؟
سرش را بالا گرفت و با چشمانی که در اثر سر درد ریز شده بود به رادمان نگاه کرد
- نه ممنون.
- نمیشه که تا خود صبح اینجا بمونین...هوا سرده!
لبخند خسته روی لـ*ـبش انگار معنای زندگی را لابه لای غم و غصه پیدا کرده...
با کنده شدن یه چیزی از پلکهام چشمهام تا اخرین حد گشاد میشه. پری رو میبینم که مژه دستشه با نیش بازم نگاهم میکنه.
-آرومتر دختر، چشمم رو سوراخ کردی.
-باشه حالا انقدر حرف نزن رژت رو پاک کنم، ولی خوشگل شده بودیا.
چپ چپ نگاهش میکنم و بی حرف منتظر میمونم اون لعنتیهارو از صورتم پاک کنه.
صورتش رو جلو...
#پارت_49
#رویای_قاصدک
ارسلان- میخوای بریم از نزدیک تر بهش نگاه کنیم؟
هم میخواهم و هم نمیخواهم. تردیدم را از نگاهم میخواند.
ارسلان -نیازی نیست بهش دست بزنی فقط نگاهش میکنیم و منم پیشتم.
به او اطمینان دارم سری به نشانه موافقت نشان میدهم. به بیستی نزدیک می شویم و تیدا هیجان زده از اینکه نزدیکش شده...
#پارت_49
#رویای_قاصدک
-اخه واقعا چندش هستن من نمیدونم چطوری دلتون میاد که دست بزنید بهشون اخه.
ارسلان -ایلداااا این چه حرفیه...چندش یعنی چی این بنده خدا به این خشگلی و بانمکی کجاش چندشه؟
-کثیفن دیگه معلوم نیست چند هزارتا مریضی هم دارن و ما نمیدونیم
ارسلان _ایلدا جان اصلا اینطوری نیستش. سگ نگه...