خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
  1. mahaflaki

    رمان آقای امید ایمان، چرا؟ | کار گروهی کاربران انجمن رمان ۹۸

    ...نه از آن قاتل‌ها یا دزدها، نه آن جنایتکارهای شبگرد، از آن سابقه‌دارهایی که اندوخته‌ی مغزیشان از من و تو بیشتر است! آری، امید ایمان سابقه‌داری بود فرهنگی! این داستان اختصاصی انجمن رمان 98 تایپ شده و هرگونه کپی برداری، پیگرد جدی به همراه دارد! #آقای_امید_ایمان_چرا؟ #رمان_آقای_امید_ایمان_چرا؟
  2. Asal_Zinati

    ویژه رمان۹۸ آقای امید ایمان چرا؟ | کاربران انجمن رمان ٩٨

    *** -رسیدیم. ممنونی زمزمه کرد و با باز کردن در، پایش را به خیابان واحد گذاشت. در را بست و دستی برای راننده تکان داد که پیکان نارنجی رنگ با تک بوقی دور شد. به کیوسک روبه‌رواش خیره شد و آرام لـ*ـب زد: -چقدر شلوغ! با پوزخند سری به اطراف تکان داد. دنبال چه در این کاغذهای سیاه بودند؟ مگرنه اینکه جوهر...
  3. Narges_Alioghli

    ویژه رمان۹۸ آقای امید ایمان چرا؟ | کاربران انجمن رمان ٩٨

    ...لبخند پر رنگی روی لـ*ـبش نشاند و نگاهش را به امید دوخت. امیدی که اخرین امیدش بود. بعد از ثبت شدن آن لحظه‌ی خاص، امیرعلی نجوا کرد: -نظرتون با خرید یک روزنامه چیه؟ نگاه هردو نفر به امیرعلی خندان دوخته شد و لبخند متفکری بر لبانشان نشست. #رمان_آقای_امید_ایمان_چرا؟ #داستان_کوتاه_آقای_امید_ایمان_چرا؟
  4. mahaflaki

    ویژه رمان۹۸ آقای امید ایمان چرا؟ | کاربران انجمن رمان ٩٨

    لـ*ـبش را از حصار دندان های مرواریدی‌اش ازاد کرد و خیره به فرحناز گفت: - یعنی امیرعلیه؟ ابرو های باریکش را به هم پیوند داد و چشم غره ای حواله امیدی کرد که با پای راست، روی زمین ضرب گرفته بود. با چند قدم خود را به او رساند و ضربه ای به بازویش زد تا از سر راه کنار برود؛ غر غر کنان گفت: - برو کنار...
  5. Asal_Zinati

    ویژه رمان۹۸ آقای امید ایمان چرا؟ | کاربران انجمن رمان ٩٨

    مرد تمام کاغذها رو با بهم زدن، مرتب کرد و از جا بلند شد. قد کوتاهش در آن لباس‌های تیره، کمی بلندتر جلوه می‌کرد. به سمت امیرعلی آمد و دستش را به سوی او دراز کرد. امیرعلی زیپ کیف را باز کرد و پس از نگاه کوتاهی به دو چشم مشکی منتظر، برگه‌هایی که هنوز اندکی گرما را منتقل‌ می‌کردند بیرون کشید و به...
  6. Narges_Alioghli

    ویژه رمان۹۸ آقای امید ایمان چرا؟ | کاربران انجمن رمان ٩٨

    *** امید چند کاغذ آ چهار در دستگاه گذاشت و با مشخص کردن تعداد چاپ، انگشتش را روی دکمه‌ی تیک داری که برای شروع کار بود فشرد. وقتی به تعداد مورد نظرش چاپ شد، کاغذهای داغ را برداشت و به امیرعلی داد: -برو ببینم چه می‌کنی! امیرعلی سری تکان داد و آن‌ها را در کیفش جای داد. بیرون رفت و تاکسی گرفت. وارد...
  7. mahaflaki

    ویژه رمان۹۸ آقای امید ایمان چرا؟ | کاربران انجمن رمان ٩٨

    فرحناز دستی به مو های فر شده طلاییش که از زیر روسری مربعی‌اش بیرون زده بودند؛ کشید و طره‌ای را پشت گوش راند. عینک بی فریمش را از چشمانش در اورد و روی میز گذاشت. خنده ارامی کرد و خیره به امید گفت: - اسدی بیچاره هم اسیر شده! البته که هیچ وقت مورد تایید من نبود اما خوب می‌دونی که گوش خالی بودن تو...
  8. Asal_Zinati

    ویژه رمان۹۸ آقای امید ایمان چرا؟ | کاربران انجمن رمان ٩٨

    پلکی زد و با لبخندی که بر لبان خطی‌اش جا خوش کرده بود، گفت: -خوشحالم بابت آزادیت و تقریبا مطمئنم که ایمان تنها برای احوالپرسی این جا نیست! خنده‌ای کرد و نگاهش را در خانه مدرن و شیک فرحناز چرخاند. انتخاب رنگ‌های قهوه‌ای و کرم سوخته مناسب فردی چون فرحناز بود! به ساعتش نگاهی انداخت و گفت: -کاش فرصت...
  9. Narges_Alioghli

    ویژه رمان۹۸ آقای امید ایمان چرا؟ | کاربران انجمن رمان ٩٨

    -چه مرگته مرد حسابی؟ دست به چهارچوب اهنی در گرفت و با اخم کم رنگی، سری به طرفین تکان داد تا امید به یک باره شارژ شده، زبان باز کند و بگوید هدف و مسیرش کجاست اما تنها ابروی بالارفته‌ای نسیبش شد. گویی که توقع می‌رفت به خوبی مقصد را بداند. بی طاقت با چند قدم بلند خود را به او رساند و بازوی راستش را...
  10. mahaflaki

    ویژه رمان۹۸ آقای امید ایمان چرا؟ | کاربران انجمن رمان ٩٨

    انجمن رمان 98 * دانلود رمان بیسکویتی از ظرف چینی مقابلش برداشت و قطعه‌ای از ان را به دهان گذاشت تا جلوی فریادهای معده‌اش را بگیرد. خیره به امیرعلی که گذر زمان او را کمی چاق‌تر از قبل کرده بود، گفت: - تو اون نا کجا ابادی که من بودم؛ کم نبودن کسایی که خوب بلد بودن برنده‌تر و تیزتر از من بنویسن...
  11. Asal_Zinati

    ویژه رمان۹۸ آقای امید ایمان چرا؟ | کاربران انجمن رمان ٩٨

    انجمن رمان 98 * دانلود رمان امیرعلی او را به سمت پذیرایی هدایت کرد. -بشین. امید کیفش را کنار مبل روی زمین گذاشت و به آرامی روی آن نشست. نشیمن فرورفته‌ی مبل اصلا راحت نبود اما چیزهای مهم‌تری برای فکر کردن راجبشان داشت. امیرعلی در حالی که سینی‌ای حاوی دو لیوان چای و یک قندان در دست داشت رو‌به‌روی...
  12. Narges_Alioghli

    ویژه رمان۹۸ آقای امید ایمان چرا؟ | کاربران انجمن رمان ٩٨

    انجمن رمان 98 * دانلود رمان صدای هو هوی سشوار را دوست داشت، گویی به رقابت با فریاد های ذهنی‌اش بلند شده بودند. دستی میان موهای کوتاه مواجش کشید تا گرمی به همه جای آن نفوذ کند. حوصله سرما خوردگی را نداشت؛ کسی هم نبود که تیمارش کند و اب لیمو و عسل دستش بدهد و شلغم را حلقه به حلقه در دهانش بگذارد...
  13. mahaflaki

    ویژه رمان۹۸ آقای امید ایمان چرا؟ | کاربران انجمن رمان ٩٨

    انجمن رمان 98 * دانلود رمان تلفن صدفی را بر جا گذاشت و بر آن دست کشید. ابتدا مارال و سپس امیرعلی! مارال خواهان تحول و امیرعلی همراه با امید! به سمت کمد چوبی کنار کتابخانه قدم برداشت. یادداشت‌های چسبانده شده به در طرح دار آن را را نادیده گرفت و با باز کردن در، پتوی بافتنی گلدار و بالشت مربعی...
  14. Asal_Zinati

    ویژه رمان۹۸ آقای امید ایمان چرا؟ | کاربران انجمن رمان ٩٨

    انجمن رمان 98 * دانلود رمان مکثی که کرد خواب را از سر امیرعلی پراند! صدای خش خشی آمد و بعد او با صدای هوشیارتری ادامه داد: -امید، نقشت چیه؟ لـبخند عمیقی رو چهره‌ رنگ پریده‌اش نشاند. نیم نگاهی به برگه‌های روی میز چوبی کنج دیوار که باران زرد رنگش کرده بود؛ انداخت و با لحن همیشه خدا شمرده‌اش به...
  15. mahaflaki

    ویژه رمان۹۸ آقای امید ایمان چرا؟ | کاربران انجمن رمان ٩٨

    رمان 98 * منبع دانلود رمان دومرتبه به ساعتش نگاه انداخت و با دیدن سه و شانزده دقیقه، کمی مردد به فکر فرو رفت. اما چند ثانیه‌ای بیشتر نگذشته که سرش را بالا گرفت و زمزمه کرد: - تو راه آزادی‌، هزاران هزار کشته داشتیم و داریم! بیدار شدن یه ادم از خواب چه اهمیتی داره؟ از شدت هیجان دانه دانه بوق های...
  16. Asal_Zinati

    ویژه رمان۹۸ آقای امید ایمان چرا؟ | کاربران انجمن رمان ٩٨

    رمان 98 * منبع دانلود رمان خودش هم این خود را دوستش نداشت. دلش امید آزاد بودن را می‌خواست؛ اما اگر می‌توانست به گذشته برگردد سر قلم به قول آقای اسدی اژدهایش را کمی کج می‌کرد و نرم‌تر می‌نوشت. نفس عمیقی کشید و تکه موی قهوه‌ای افتاده بر صورتش را به عقب راند. نگاهش روی لوح تقدیری که سال اول کار در...
  17. mahaflaki

    ویژه رمان۹۸ آقای امید ایمان چرا؟ | کاربران انجمن رمان ٩٨

    رمان 98 * دانلود رمان صدای تق باز شدن در که به گوشش خورد، آب دهانش را قورت داد و بار و بندیل افکارش را بست و گوشه اتاقک ذهنش انداخت. آینده نامعلوم تنها مشغله فکری‌اش بود. خوب می‌دانست چیز روشنی انتظارش را نمی‌کشد. از همان لحظه که درون خودرو پرت شد و فهمید چه بلایی سرش امده. -پیاده شو با حس خالی...
  18. Asal_Zinati

    ویژه رمان۹۸ آقای امید ایمان چرا؟ | کاربران انجمن رمان ٩٨

    انجمن تایپ رمان * دانلود رمان ایرانی و خارجی گردنش را صاف کرد و دستی به یقه‌ی پیراهن چهارخانه‌اش کشید. او از ان روز که زیر درخت گردوی خانه کوچکشان، قلم به دست گرفت تا اولین مقاله‌اش را بنویسد؛ قول داد لحظه‌ای ساکت ننشیند. رو به اسدی که منتظر به او نگاه می‌کرد، گفت: -مهم نیست چی بگن؛ من همیشه...
  19. mahaflaki

    ویژه رمان۹۸ آقای امید ایمان چرا؟ | کاربران انجمن رمان ٩٨

    انجمن رمان 98 * دانلود رمان جدید ایرانی صدای نفس‌نفس زدن‌های عصبی‌اش در اتاق مربع شکل کوچک پیچیده بود. لیوان آب را یک نفس سر کشید و ظرف را محکم روی میز کوباند. پاکت نامه‌ سفید رنگی را از بین کاغذهای تلنبار شده بیرون کشید و به سمت او گرفت. با ابروهایی در هم، غرید: -بگیر! بخون شاهکارت رو آقای...
  20. Narges_Alioghli

    ویژه رمان۹۸ آقای امید ایمان چرا؟ | کاربران انجمن رمان ٩٨

    انجمن رمان 98 * دانلود کتب ایرانی سری تکان داد و با تقه‌ای به در وارد شد. از دیدن اسدی که مثل مرغ پر کنده در طول اتاق مستطیل شکل، رژه می‌رفت و کت خاکستری گشادش مثل همیشه لق‌لق می‌خورد؛ سر جایش خشک شد. اسدی با دیدن او، چشمانش را برای لحظه‌ای بست و دستی به سر کم مویش کشید. ناگهان گویی مین منفجر...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا