رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#نبض_سرنوشت
#پارت_22
چشماش گرد شد قبل اینکه بخواد حرف بزنه گفتم:
-خیال پردازی نکن. خودش چند ساله دانشجو اصفهان بود و منم در نبودش تو خونش بودم .الانم درسش تموم شده میخواد برگرده؛ منم باید بگردم دنبال خونه. سوالی نیست؟
لبخند مسخرهای زد.
-با تشکر از توضیحات کامل و دقیق شما استاد.
-خواهش...
تا به در اتاقم نزدیک شدیم،
به سمت آرشام برگشتم.
آرشام با تصور اینکه میخوام ببوسمش، چشمهاش رو بست و سرش رو جلو آورد؛ اما من تاجایی که قدرت داشتم بازانوم کوبیدم وسط پاهاش تا از دنیا سقط شه.
"حقته بچه پرو".
تا به خودش بیاد به سمت اتاقم هجوم بردم و در رو از پشت قفل کردم.
دستم رو روی قلبم که با سرعت...