رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#پارت_41
لباسهایش را بی آنکه تا بزند در چمدان گذاشت
- پس واقعا میخوای بری.
نگاهش را به سودابه داد که دست به سـ*ـینه در چارچوب در ایستاده بود
زیپ چمدان را بست و هلش داد گوشه اتاق؛
- اره...
- نظر من مهم نی؟
- اگر نظرت هنوز اینه که بشینم اینجا و به اون انتقام و پلانهای مضخرفی که از بچگی تو ذهنم...
پریا
گله میز پسرا که ماکان بهش اشاره کرد بود هجوم میارن اینجا، بعد از مراسم روبوسی و ذوق مرگ شدن، تازه نگاهشون به من میوفته!
ماکان: عه این خانوم زیبا کیه؟ نگید زن گرفتین که باورم نمیشه!؟
حسام: احتمالا دوستدختر امیر باید باشه، چون ارشام که از همون اولم عاشق اون دختر خارجیه بود.
با تعجب داشتم...
#پارت_41
#رویای_قاصدک
خانواده مهدوی تماس گرفتند تا خبر دهند که میخواهند برای عرض تبریک و رفع کدورت ها بیایند و بابا خیلی صریح گفت که باید با نشمین هماهنگ کند و من عاشق این اخلاق بابا هستم که الویتش آسایش خانواده هست و هیچکداممان را قربانی جبر آبرو نمی کند و خیلی صریح به آنها گفت که اگر دخترم...