رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#پارت_35
به چهره درهم رفته اردلان نگاه کرد و دستش را زیر چانهاش گذاشت
تصمیمش برای رفتن قطعی شده بود...باید به نرگس زنگ میزد و باهاش حرف میزد...دوست صمیمی سودابه که برای او کم از مادر نداشت.
- تو نمیای تو؟
در همین چند روز چقدر راحت شده بود با اردلان...
- چرا تو برو منم میام.
- باشه
از ماشین...
امیر: باز من یه خاصیتی دارم تو که کلا بی خاصیتی.
_ممنون واقعا اصن شرمندم کردی بااین تعریفت.
_خواهش میکنم داداش قابلی نداشت.
_پری رو چیکار کنیم؟ یعنی بامن نمیاد؟
_باهاش صحبت میکنم، اما اگه نخواست بیاد حق نداری باهاش بدحرف بزنی.
_اوکی.
_فعلا برو بخواب تا صب بیدار بودی.
_باشه فعلا.
به سمت اتاق امیر...
#پارت_35
#رویای_قاصدک
عزای این را گرفته ام که کیک را چگونه روی میز قرار دهم تا حیثیتم به باد نرود. شمع را روشن میکنم و به سمت پذیرایی میروم و به محض ورودم صدای جیغ دست ها بالا میرود. به میزمقابل نشمین و همسرش میرسم نگاه مستاصلی به نشمین میکنم. میخندد و میفهمم که منظورم را نگرفته نگاهی میکنم تا...